گل پسرا
بچه م بسم الله الرحمن رحیم یاد گرفته . اسمهای پنج تن هم میگه . من : پسرم الله محمد بگو بابا ببینه بلدی مهیار : الله ، محمد ، علی ، فاطمه ، حسن ، حسین ، امین ، بابائی ، مامانی ، بابا ، مادر جون ... و تا نگی کافیه اسامی کل فامیل رو میگه . من : پسرم ، می دونی امام حسین کیه ؟ مهیار : بابا ( اسم باباش حسین ِ ) من : بابای نی نی آ : شبه . دراز کشیدم کنارش . من : یه قصه بگو ببینم بلدی مهیار : یکی بود یکی نبود . یه دونه شیر بود ، یه دونه پلنگ بود ، یه دونه میمون بود ، یه دونه خروس بود ... من : و این داستان ادامه دارد ...
نظرات شما عزیزان: